در تداول، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
در تداول، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
آواز و نالۀ حزین کردن. زاری نمودن. زار زدن. ناله سر دادن. رجوع به زخ شود. - زخ زنان، در حال زاری و ناله. در حال زخ زدن و زاری کردن: زنان زخ زنان، بانگ و زاری کنان کنان موی مشکین و مویه کنان. اسدی
آواز و نالۀ حزین کردن. زاری نمودن. زار زدن. ناله سر دادن. رجوع به زخ شود. - زخ زنان، در حال زاری و ناله. در حال زخ زدن و زاری کردن: زنان زخ زنان، بانگ و زاری کنان کنان موی مشکین و مویه کنان. اسدی
کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج) (بهار عجم) : زین اساسی نهی فراخ نه تنگ زرزنی در عمارت گل سنگ. امیرخسرو (از آنندراج). ، در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن، به زردی زدن آمده است: روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر می ریزد آن زر می زند. سعدی. چشم و رویم میدهد از حلقۀ گوشش خبر این یکی در می چکاند و آن دگر زر می زند. جمال الدین سلمان (از آنندراج). رجوع به زر شود
کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج) (بهار عجم) : زین اساسی نهی فراخ نه تنگ زرزنی در عمارت گل سنگ. امیرخسرو (از آنندراج). ، در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن، به زردی زدن آمده است: روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر می ریزد آن زر می زند. سعدی. چشم و رویم میدهد از حلقۀ گوشش خبر این یکی در می چکاند و آن دگر زر می زند. جمال الدین سلمان (از آنندراج). رجوع به زر شود