جدول جو
جدول جو

معنی زه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

زه زدن
از پا درآمدن به سبب ناتوانی و خستگی، زیر بار ماندن
از زیر بار در رفتن
تصویری از زه زدن
تصویر زه زدن
فرهنگ فارسی عمید
زه زدن
(چَ / چِ بَ تَ)
در تداول، بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج زیرین بیمار یا طفل شیرخوار و غیره. بی اراده کمی پلیدی بیرون شدن از کسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
زه زدن
از میدان در رفتن
تصویری از زه زدن
تصویر زه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
زه زدن
((زِ. زَ دَ))
از پا درآمدن، از میدان به در رفتن
تصویری از زه زدن
تصویر زه زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زه زده
تصویر زه زده
از پا درآمده، از زیر بار در رفته
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ / دِ)
از میدان دررفته، وارفته و بی حال. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ دَ)
در تداول، با چشمی ثابت و بی حرکت به چیزی دیدن. بربر نگاه کردن. زل کردن چشم. زل زل به چشم کسی دیدن. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چِ چَ زَ دَ)
آواز و نالۀ حزین کردن. زاری نمودن. زار زدن. ناله سر دادن. رجوع به زخ شود.
- زخ زنان، در حال زاری و ناله. در حال زخ زدن و زاری کردن:
زنان زخ زنان، بانگ و زاری کنان
کنان موی مشکین و مویه کنان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گُکَ دَ)
کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج) (بهار عجم) :
زین اساسی نهی فراخ نه تنگ
زرزنی در عمارت گل سنگ.
امیرخسرو (از آنندراج).
، در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن، به زردی زدن آمده است:
روی و چشمی دارم اندر مهر او
کاین گهر می ریزد آن زر می زند.
سعدی.
چشم و رویم میدهد از حلقۀ گوشش خبر
این یکی در می چکاند و آن دگر زر می زند.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
رجوع به زر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گه زدن
تصویر گه زدن
گه مالیدن، کاری را خراب کردن، بد نام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخ زدن
تصویر زخ زدن
ناله و زاری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
خیره نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه زده
تصویر زه زده
از میدان در رفته، وارفته بی حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
للتّحديق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
Stare
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
regard
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
응시
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
চাহনি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
گھورنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
การจ้องมอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
kutazama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
tatapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
凝視
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
בְּהִייה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
घूरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
staren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
sguardo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
olhar fixo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
凝视
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
wpatrywanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
пильний погляд
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
Starren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
пристальный взгляд
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
mirada
دیکشنری فارسی به اسپانیایی